عشق وهستي
شنبه 29 مهر 1391برچسب:, :: 16:53 :: نويسنده : حنانه

هم نفسم

با آن احساس زيبايت جان ميدهي به من ، عشق من

چه روزهاي آرامي دارم با تو ، چه زيبا ميشود اين زندگي با تو

كاش زودتر تو را ميديدم ، كاش زودتر با قلب مهربانت آشنا ميشدم

تو چه كردي با دلم ، دلم بدجور عاشقت شده

تو چه هستي عشق من ، مرا ديوانه ي خودت كردي

از چشمانت بنويسم يا از قلب مهربانت

از احساست بنويسم يا از صداي دلنشينت

نه ديگر ، من كم آورده ام ، تو بگو از آن حرفهاي عاشقانه ات

چرا به من خيره شده اي ، چرا سكوت كرده اي و حرفي نميزني

مگر تا به حال كسي مثل من ديوانه ات نشده

مگر تا به حال كسي اينگونه عاشقت نشده

به تو حق ميدهم ، حال خودم را كه ميبينم ،

باور نميكنم كه اينگونه اسيرم

جرعه اي از آب چشمه ي زلال دلت را نوشيدم

همانجا ، در كنار همان چشمه ي زلال غرق شدم

در احساسات يك عاشق ماندگار

اينگونه مرا نگاه نكن ، فكر كرده اي كه از نگاهت خسته ميشوم

نه عزيزم بيشتر از اينكه هستم عاشقت ميشوم

پس آنقدر نگاهم كن ، تا ديوانه شوم ،

باز هم نگاهم كن تا از حال بروم و فداي عشقت شوم ...

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات
پيوندها


ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 42
بازدید کل : 29578
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1